حرف های یک «به اصطلاح» نویسنده!



مثل این که امروز وقت بیشتری برای نوشتن پیدا کرده‌ام و این مسئله بسیار خوشحال کننده است.
امروز داشتم با خودم کلنجار می‌رفتم که تو که ادعایت می‌شود نویسنده‌ای یک کاری بکن دیگر؛ نمی‌شود که فقط ادعا داشته باشی و نتیجه‌ای، داستانی، بیرون ندهی.
خلاصه در همین بحث ها بودیم که با خودم گفتم هر داستانی باید یک قهرمان داشته باشد. یا لااقل یک شخصیت اصلی که می‌خواهد، پس برویم دنبال درست کردن این شخصیت، خدا را چه دیدی در همان لابلای درست کردن ویژگی‌های مختلف برای شخصیت‌مان داستانش هم آمد و نوشتیم و از دست نصیحت‌ها و متلک‌های این ذهن‌مان راحت شدیم.
با همین نیت کمی یادداشت‌های آموزشی‌ام را ورق زدم تا نکات خلق شخصیت را پیدا کنم و با مرورشان سراغ ساخت شخصیت اصلی داستانم بروم.
برای همین عنوان این مطلب را تولد هادی» انتخاب کردم. آخر امروز هادی» متولد شد؛ هادی یک پسر تقریبا 22 ساله است. شاید خنده‌دار باشد ولی خب تقریبا در همین حد از او شناخت دارم. باید بیشتر با هم گپ بزنیم تا بتوانم بهتر او را بشناسم.

این‌که این وبلاگ انگیزه‌ای برایم ایجاد کرده است تا دوباره به نوشتم روی بیاورم برایم خوشایند است. حتی اگر موقت باشد که تلاشم را می‌کنم تا نگذارم یک اتفاق چند روزه و چند هفته‌ای بماند.
هر چند فعلا خروجی‌ش یک داستان هم نشده‌است ولی هر چه باشد همین فکر کردن‌ها برای خلق یک اثر، خودش شیرین و لذت‌بخش است.
شاید تا یک مدت همین حرف‌های حومه‌ی داستان» را از من بشنوید (یعنی در واقع بخوانید!). ولی إن شاء الله کم کم به محصول هم می‌رسیم.

عجالتا شب‌تون خوش.
موفق باشید.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

با ما همراه باشید تا شما را با دنیایی از سرگرمی آشنا کنیم مصطفی فتاحی اردکانی دیجی سیویل حفاظ رودیواری پارچه پایگاه قرآنی رسالت فراز هامون |برای پس از مرگم.. saved messages پخت غذا به شکل نوین